نماهای طولانی شاعرانه، استفاده از نور طبیعی و تلألو درخشان آفتاب از میان درختان سرسبز، دیالوگهای اندک، مکثهای طولانی و تأکیدهای پرمفهوم، ریتم آرام و موقر که هیچ چیز را به شتاب برگزار نمیکند، نمادگرایی در عین سادگی و رسیدن به دیدگاهی شخصی و جهانی قائم به ذات در پنجمین ساخته بلند سینمایی.
«عسل» با لحن و زبان شاعرانه و پررمز و رازش جایزه اول فستیوالی را از آن خود کرد که شهره به توجه به فیلمهای اجتماعی- سیاسی است. اینبار اما جشنواره برلین نتوانست شکوه بصری این ساخته سمیح کاپلان اوغلو را نادیده بگیرد و خرس طلایی به سومین قسمت سهگانه یوسف رسید.
ژورنالیستها هم تیتر مورد علاقهشان را یافتند: خرس نتوانست عسل را نادیده بگیرد!
فیلمساز محبوب جشنوارهها در سومین قسمت از سهگانهاش موفق شده سبک شخصی خود را با پیگیری و سماجتی تحسینبرانگیز به کمال و پختگی برساند. اگر پلان سکانسهای طولانی «تخممرغ» در لحظاتی ملالآور میشدند و اگر در «شیر» به عنوان دومین قسمت این تریلوژی تأثیرپذیری کاپلان اوغلو از نوری بیگله جیلان کاملا مشهود بود، عسل چهره فیلمسازی مؤلف را نمایان میکند.
سمیح کاپلان اوغلو به عنوان مهمترین استعداد جوان سینمای ترکیه، نام خود را با «سقوط فرشته» سر زبانها انداخت. لحن تلخ و مرثیهگون فیلم حسی از تأثیر عاطفی را در مخاطب برمیانگیخت. تخممرغ(2007) آغازی بر سهگانهای بود که
کاپلان اوغلو را جهانی کرد.
حکایت یوسف شاعری که پس از مرگ مادر به دهکده زادگاهش بازمیگردد؛ روایت داستانی ساده با حداقل مصالح داستانی و کاراکترها و با لحن و زبانی غنایی و شاعرانه. نمایش فیلم در جشنواره کن گرچه جایزهای را برای کاپلان اوغلو به همراه نداشت ولی مسیر او را برای فتح فستیوالهای جهانی گشود.
شیر(2008) با پرداختی به مراتب سینماییتر به بخش مسابقه ونیز راه یافت و گرچه شیر طلایی را به «کشتیگیر»(دارن آرنوفسکی) واگذار کرد ولی منتقدان شکوه بصری و نماهای فوقالعاده زیبایش را ستودند. عسل(2009) رمز و راز میآفریند و سینمای شاعرانه فیلمساز را به اوج میرساند.
جستوجوی یوسف برای یافتن پدرش در دل جنگل به جستوجویی کلانتر تبدیل میشود؛ مکاشفهای در دنیای ناشناختهها و در نهایت هویت و هستی خویشتن... . لوکیشنهای آخرین ساخته سمیح کاپلان اوغلو، از زیبایی همراه با رمز و رازی برخوردار است،چنانکه گویی این طبیعت شگفتانگیز بهصورت توأمان هم زندگی میبخشد و هم حس هراس را منتقل میکند.
برنده خرس طلایی شصتمین جشنواره فیلم برلین، در تداوم مسیری موفقیتآمیز است که با «تخممرغ» آغاز شد، با «شیر»ادامه یافت و حالا با «عسل» به نقطه پایانیاش میرسد؛ سهگانه موسوم به یوسف که در آنها مسیری معکوس طی شده است. در تخممرغ که در کن2007 چشمها را خیره کرد، دوران کهنسالی یوسف به تصویر کشیده شد. شیر که در ونیز2008 به نمایش درآمد روایت جوانی یوسف بود و حالا با عسل کودکی او جلوی دوربین رفته است؛ یوسف 6ساله میان انبوه درختان جنگل به جستوجوی پدرش برآمده است.
پدر یوسف پرورشدهنده زنبور عسل است؛ زنبورهایی که به شکل عجیبی ناپدید شدهاند و پدر در پی یافتن آنهاست؛ مسیری که ابتدا با تصادف پدر یوسف و مرگ او به تراژدی ختم میشود. با این همه، عسل شعر بلندی است درباره زندگی.
کاپلان اوغلو گویی چکامهای سروده که در آن تصاویر گویاتر از هر کلامی هستند و هر نما به مثابه یک واژه شاعرانه کارکرد مییابد. به همین دلیل فیلمساز تا توانسته از گفتارنویسی پرهیز کرده و درعوض کوشیده تا شرح شیداییاش به طبیعت و زندگی را با زبان تصویر بیان کند.
مانند 2قسمت قبلی این سهگانه باز هم طبیعت نقشی فراتر از یک لوکیشن صرف را بازی میکند و حتی میتوان آن را همپای شخصیتهای اثر واجد اهمیت دانست. فیلمساز، جهان را از دریچه چشم کودکی 6ساله مینگرد. یوسف رمز و راز هستی را به مرور کشف میکند و از دل این مکاشفه است که کاپلان اوغلو موفق میشود جهانی ساختارمند و باشکوه برای اثرش خلق کند.
در عسل نهتنها آدمها بهندرت حرف میزنند، بلکه از تمهیداتی چون افکتهای سینمایی و موسیقی نیز به شکلی آگاهانه پرهیز شده است. این امساک، حسی از واقعنمایی را به عسل هدیه داده و به آن اصالتی بخشیده که پشت بدویتش میتوان نگاه ویژه کارگردان را مشاهده کرد؛ نگاهی که در آن زندگی نه تنها همانگونه که هست (واقعی و بیواسطه) به تصویر کشیده شده، بلکه جلوه مطلوب کارگردان از زیستن به مخاطب عرضه میشود.
عسل بیش از آنکه واقعگرا باشد واقعنماست. درک شهودی سازندهاش در قالب ساختار بصری فکر شده قرار میگیرد و منجر به مجموعه تصاویری آشفته نمیشود. عسل در حالی به واقعیت ارجاع میدهد که رویا نیز در آن کارکردی کلیدی دارد. خوابهای یوسف محملی مناسب برای رسیدن به تصاویری شاعرانه فراهم میکند و درواقع این رویاهای کودکانه هستند که بر غنای اثر میافزایند. منطق رویابین نیز تصورات کودکی است که دریافتهایش از محیط را کنار عواطفش قرار میدهد و به تعبیر کاپلان اوغلو رویاهایش به او درک بهتری از محیط پیرامونش میدهد.
فیلم با کاوش در دل طبیعت بکر و زیبای منطقه دورافتادهای از دریای سیاه ترکیه به رویاهای کودکانه میرسد و ترکیبی از رویا و واقعیت را با زبانی شاعرانه روی پرده بزرگ سینما متبلور میسازد. حاشیه صوتی غنی عسل با صدای جنگل و جانوران هم کاملکننده تصاویر است و هم به ترسیم آنچه کارگردان رمز و راز طبیعت مینامد، یاری میرساند.عسل تجلیبخش نگاهی شاعرانه به طبیعتی سحرآمیز است.
مکاشفهای در دل طبیعت
در جنگلهای سرسبز ترکیه خانواده کوچکی با هم زندگی میکنند. یوسف 6ساله است و مدرسهاش در نقطه نسبتا دوری قرار دارد. پدر یوسف کارش پرورش زنبور عسل است. مادر هم خانهداری میکند و در کنارش به کشت چای نیز میپردازد. یوسف در کنار درس و مشقش گاهی به پدر نیز کمک میکند.
او کمی لکنت زبان هم دارد. وقتی زنبورها ناپدید میشوند پدر به جستوجوی آنها میپردازد و خود نیز گم میشود. با این اتفاق لکنت زبان یوسف تشدید شده و با نیامدن پدر به منزل، او لال میشود. چندین روز میگذرد. مادر و یوسف به دنبال پدر میگردند و خبری از او به دست نمیآورند. مادر سرانجام ناامید میشود و از جستوجو دست برمیدارد.
ماجراها اسرارآمیز میشود و فضای جنگل نیز وهمآلود است. یوسف اما به جستوجویش ادامه میدهد. او در دل جنگل حرکت میکند و در مکانهایی که به شدت رازآمیز به نظر میرسد به مکاشفه برمیآید و در این میان هویت خود را کشف میکند. ظاهرا پدر براثر تصادف کشته شده است... .
سمیح کاپلان اوغلو در «عسل» چنین داستانی را روایت میکند؛ روایتی سینمایی با نماهای طولانی به دقت پرداخته شده که از زیباییهای طبیعت به بهترین شکل استفاده میکند و فضای جنگل را در مسیر خلق رمز و راز به خدمت میگیرد. در حسن تصادفی جالب توجه رئیس هیأت داوران شصتمین جشنواره فیلم برلین ورنر هرتزوگ بود؛ کارگردان فیلمهایی چون «فیتز کارلدو» و «آگیره»، «خشم خداوند» که خود استاد استفاده از رمز و راز در دل طبیعت است، خرس طلایی برلین را به کارگردان عسل اهدا کرد.